منوی اصلی
گاه نوشته هاى یک دانشجوى زبان
معلوم الحال
  • معلوم الحال سه شنبه 10 بهمن 1396 07:27 ب.ظ نظرات ()
    همه چی داشت فراموش می شد تا اینکه یه روز یه کامنت خصوصی ازش دریافت کردم.

    ۲۶ دی ماه - ساعت ۱:۰۶ بامداد
    کانال جدیدش رو همراه با اسم های مستعار این چند وقتش بهم معرفی کرد و گفت ممنون میشم بخونید و همراهیم کنید. 

    من با توجه به سابقه سیاهم در ورود به زندگی بلاگرز این بار دقت کردم و تند نرفتم! صبر کردم و صبر کردم. بعد از مدتی تو کانالش جوین شدم. شش هفت نفری ممبر داشت. گه گاه مطالبش رو میخوندم. تا اینکه پنج بهمن باز برام کامنت گذاشت که این آیدی اینستامه و اگه کاری داشتین اونجا بهم بگید و پیام بزارید چون خیلی وبم رو چک نمی کنم. 
    گذشت تا اینکه به اینستای فیک ایشون نیز وارد شدم.

    ساعت ۱۹:۲۷ چنین روزی اولین پیام رو بهم داد .. توی تلگرام ..
    اوایل من کم حرف بودم و محتاط. اما بعدش شدم وراج و پرحرف (مثل همیشه د:)
    کم کم زندگی مجازیش به زندگی مجازی مون وصل شد و دوستی ها صمیمی تر شد. دیگه زیاد گوشه گیر نبود. 
    فراز و نشیب های اون روزا زیاد بود. 
    به قدری بالا و پایین رفتیم که نمیشه دنبال تاریخ و علت وقایع اون روزا گشت. 

    هر چی بود بعد از چند ماه تموم شد. اون هم بخاطر من. نمی دونم، شاید هم من مقصر نبودم. اما خب ..
    من همیشه بازنده بودم. این بار هم من باختم. بی خیال :((

    (پایان؟!)
    آخرین ویرایش: سه شنبه 10 بهمن 1396 10:41 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • معلوم الحال یکشنبه 26 آذر 1396 09:56 ب.ظ نظرات ()
    ساعت ۲۱:۵۰ امشب میشه اولین سالگرد پیامش! 

    اولین باری که بهم پیام داد ماه رمضون یکی دو سال پیش بود. وقتی به وبش سر زدم با دیدن آرشیو عریض و طویلش بهت زده شدم؛ معلوم بود که دو سه سالی مینویسه. یه سری از پستاش رو خوندم و براش کامنت گذاشتم. خیلی زود جواب میداد. چند باری هم اومد توی وبم کامنت گذاشت و یه سری سوال پرسید. منم جوابش رو دادم. بعد از اون نفهمیدم چی شد که برای یه مدت وبش از دسترس خارج شد ... بعدش هم یکی دو تا وب عوض کرد و آدرس هاشون رو برام فرستاد. با این تفاوت که این بار وقتی سر میزدم خبری از آرشیو بلند بالا نبود و معلوم بود که اصلا به وبش سر نمیزنه. خواننده هاش هم گویا محدود بودن. بعضی وقت ها وقتی که صفحه وبش برام بالا میومد و می دیدم که هیچ پست جدیدی نذاشته عصبی میشدم. معلوم نبود کجا رفته؟ چش شده؟... نگران بودم!

    شما که غریبه نیستید. من از م خ ا ز (برای توضیحات تکمیلی به پست های آینده مراجعه نمایید) هستم. این کنجکاویم (فضولی) آخر کار دستم میده (داده البته!!!). توی اون مدتی که آرشیو وب قبلیش رو خونده بودم تونسته بودم بفهمم که کجا زندگی میکنه و حتی اسم مدرسه ش رو هم فهمیده بودم. با توجه به رشته ش و اینکه توی چه دانشگاهی درس میخونه پیدا کردنش اونقدرها هم سخت نبود. اما اسمش چی بود؟... یعنی اسم مستعار داشت یا با همون اسم واقعیش مینوشت؟
    پیدا کردن این مهره مجهول مثل قطعه گم شده یه پازل ذهنم رو درگیر کرده بود. بعد یک مدت که فراموشش کرده بودم باز به وب اولش سر زدم و در کمال تعجب دیدم که صفحه وب برام بالا اومد. تغیبری توی پستاش ایجاد نشده بود اما خب این نشون میداد که هنوز هوای وبش رو داره. بازم براش کامنت گذاشتم اما جوابی نیومد .. تا اینکه برگشتم خونه و از یکی از بچه های پرستاری دانشگاهشون خواستم که دنبال همچین شخصی بگرده. فقط یه اسم "مستعار" ازش داشتم. رفیقم گفته بود یکی دو تا از بچه های ورودی شون رو میشناسم و میپرسه ازشون. از حق نگذریم بزرگوار از اون ع** های اصیل بود و دست ما رو توی حنا گذاشته بود (یادش رفته بود). 
    تقریبا همه چی فراموش شده بود تا اینکه پارسال توی همچین روزی (جمعه ۲۶ آذر) دیدم برام یه پیام گذاشته!
    خوشحال شدم .. چون میدیدم که برگشته اما باز بی نام و نشون گذاشته بود و رفته بود ..

    چند باری توی آدرس هایی که ازش داشتم براش کامنت گذاشتم و منتظر جواب موندم. اما انتظار بی فایده بود!...

    همه چی داشت فراموش می شد تا اینکه ...

    (ادامه دارد ...)

    پ. ن. ۱: شعر خودت رو به خودت تحویل میدم :))
    ای **** عزیز که جانم فدای تو / قربان مهربانی و لطف و صفای تو
    هرگز نشد محبت یاران و دوستان / همپایه ی مهر و محبت و صفای تو

    پ. ن. ۲: مجدد شعر خودت رو ...
    من از جان بنده ی سلطان ****مم / اگرچه یادش از چاکر نباشد
    آخرین ویرایش: یکشنبه 26 آذر 1396 10:41 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات